تحلیل نقدی از فلسفه افلاطون و ارسطو

تحلیل نقدی از فلسفه افلاطون و ارسطو

تحلیل نقدی از فلسفه افلاطون و ارسطو

تحلیل نقدی فلسفه‌های افلاطون و ارسطو می‌تواند به بررسی نقاط قوت و ضعف‌های اندیشه‌های این دو فیلسوف بزرگ یونانی بپردازد. در اینجا، به صورت مختصر و جامع به بررسی برخی از ابعاد فلسفه‌های آن‌ها خواهیم پرداخت:

فلسفه افلاطون

نقاط قوت:

  1. نظریه ایده‌ها: افلاطون با ارائه نظریه ایده‌ها یا اشکال (Forms)، سعی در توضیح جهان ایده‌ها و نمونه‌های ابدی داشت که در جهان محسوس و مادی به وضوح وجود ندارند. این نظریه، به طور خاص در «جمهوریت» افلاطون مطرح شده و برای توضیح مقولات اساسی مانند عدالت و زیبایی به کار می‌رود.
  2. فلسفه سیاسی: افلاطون در «جمهوریت» به بررسی اصول حکومت و جامعه پرداخته و طرحی از جامعه ایده‌آل را ارائه می‌دهد. این طرح به اهمیت فلسفه در اداره جامعه و حکومت اشاره دارد و تأکید زیادی بر نقش فیلسوفان به عنوان حاکمان دارد.
  3. روش دیالوگ: افلاطون از روش دیالوگ برای بررسی و تجزیه و تحلیل مسائل فلسفی استفاده کرد. این روش به خواننده امکان می‌دهد که با بررسی نظرات مختلف و تجزیه و تحلیل آن‌ها، به درک عمیق‌تری از مسائل برسد.

نقاط ضعف:

  1. عدم توجه به تجربه عملی: نظریه ایده‌های افلاطون به دلیل تمرکز زیاد بر جهان ایده‌ها، ممکن است از تجارب عملی و محسوس دنیا غافل بماند. این مسأله می‌تواند به نقدهایی درباره عدم تطابق این نظریه با واقعیت‌های ملموس زندگی بی‌انجامد.
  2. آرمان‌گرایی: فلسفه سیاسی افلاطون که به دنبال ایجاد یک جامعه ایده‌آل است، در عمل ممکن است به عنوان آرمان‌گرایانه و غیرقابل دستیابی تلقی شود. این مسأله باعث انتقادات زیادی از جنبه عملی و اجرایی نظریات او شده است.

فلسفه ارسطو

نقاط قوت:

  1. روش تجربی و علمی: ارسطو با تأکید بر روش تجربی و تحقیق علمی، به بررسی طبیعت و موجودات زنده پرداخت. این رویکرد باعث شد که او به تحلیل دقیق‌تری از جهان طبیعی و اصول علمی برسد.
  2. متافیزیک و فلسفه اولی: ارسطو با تأسیس مباحث متافیزیک و مفهوم «علت» (causality)، به تفصیل به بررسی ساختار و اصول بنیادی واقعیت پرداخت. این مباحث تأثیر زیادی بر فلسفه‌های بعدی داشته و همچنان در بحث‌های فلسفی مدرن مورد توجه است.
  3. فلسفه اخلاقی: ارسطو نظریه‌های قابل توجهی در زمینه اخلاق و فضیلت ارائه داد. نظریه او در مورد «فضیلت» و «میانه‌روی» به تحلیل رفتارهای انسانی و تعیین اصول اخلاقی کمک کرده است.

نقاط ضعف:

  1. محدودیت‌های تجربی: ارسطو بر مبنای تجربه و مشاهده طبیعی تحلیل می‌کرد، اما این رویکرد ممکن است محدود به داده‌ها و شرایط خاص زمان خود بوده و در مواردی نتواند به طور کامل به مسائل فلسفی و علمی پاسخ دهد.
  2. تأکید بر طبیعی بودن جامعه: ارسطو برخی از ایده‌های خود را بر اساس طبیعت انسانی و طبیعی بودن جامعه مطرح می‌کرد، که ممکن است به نظر بی‌توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی در طول زمان بیافتد.

در نهایت، هر دو فیلسوف با وجود نقاط قوت و ضعف‌های خود، نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری تفکر فلسفی غربی ایفا کرده‌اند. فلسفه افلاطون بیشتر به سوی جهان ایده‌ها و اصول انتزاعی تمایل دارد، در حالی که فلسفه ارسطو بیشتر بر مبنای مشاهده و تجزیه و تحلیل دنیای مادی و طبیعی استوار است.

تاریخچه فلسفه یک مسیر پیچیده و غنی است که به بررسی و تحلیل سوالات بنیادی درباره وجود، حقیقت، اخلاق، دانش، و زیبایی می‌پردازد. این تاریخ به دوره‌های مختلفی تقسیم می‌شود که هر یک ویژگی‌ها و رویکردهای خاص خود را دارند. در اینجا به بررسی اجمالی تاریخ فلسفه از دوران باستان تا عصر معاصر خواهیم پرداخت.

۱. فلسفه باستانی

فلسفه یونان باستان

  • پیش‌سقراطیان (سده‌های ششم و پنجم پیش از میلاد):
    • تالس، آناکسیمندروس، آناکسیمنس: اولین فیلسوفان یونانی که به بررسی طبیعت و اصل بنیادین جهان پرداختند.
    • هرقلیطس و پارمنیدس: توجه به تغییر و ثبات و نظریات مختلف درباره واقعیت.
  • سقراط (۴۷۰–۳۹۹ پیش از میلاد):
    • روش سقراطی: پرسش و پاسخ به‌منظور روشن‌سازی ایده‌ها و جستجوی حقیقت.
    • اخلاقیات و فضیلت: تأکید بر اهمیت خودشناسی و بررسی مفهوم فضیلت.
  • افلاطون (۴۲۷–۳۴۷ پیش از میلاد):
    • نظریه ایده‌ها: پیشنهاد جهانی از اشکال ایده‌آل و مفهوم “عدالت” در جامعه.
    • آثار مهم: «جمهوریت»، «منطق»، و «پایان‌نامه».
  • ارسطو (۳۸۴–۳۲۲ پیش از میلاد):
    • متافیزیک و فلسفه اخلاق: بررسی اصول بنیادی واقعیت و تحلیل رفتارهای انسانی.
    • آثار مهم: «مابعد الطبیعه»، «اخلاق نیکوماخوس»، و «سیاست».

فلسفه رومی

  • سنتو: فلسفه رومی عمدتاً تحت تأثیر فلسفه یونان قرار گرفت. فیلسوفان رومی مانند سنکا، اپیکتتوس، و مارکوس اورلیوس به توسعه فلسفه اخلاقی و نهادهای سیاسی پرداختند.

۲. فلسفه قرون وسطی

  • فلسفه مسیحی: تلاش برای هماهنگی میان فلسفه یونان و آموزه‌های مسیحی.
    • آگوستینوس (۳۵۴–۴۳۰): نظریات درباره رابطه میان ایمان و عقل.
    • تومای آکویناس (۱۲۲۵–۱۲۷۴): تلاش برای ترکیب فلسفه ارسطو با آموزه‌های مسیحی در «سوم شریعت».
  • فلسفه اسلامی: نقش مهمی در انتقال و تفسیر فلسفه یونان داشت.
    • ابن سینا (۹۸۰–۱۰۳۷): فلسفه مشاء و نظریات درباره وجود و علم.
    • ابن رشد (۱۱۲۶–۱۱۹۸): تفسیر فلسفه ارسطو و تأثیر بر فلسفه غربی.

۳. فلسفه مدرن

  • رنسانس (قرن ۱۴ تا ۱۷):
    • فرانسس بیکن (۱۵۶۱–۱۶۲۶): تأکید بر روش علمی و تجربه.
    • رنه دکارت (۱۵۹۶–۱۶۵۰): فلسفه تحلیلی و مفهوم «من فکر می‌کنم، پس هستم».
  • عصر روشنگری (قرن ۱۷ و ۱۸):
    • جان لاک (۱۶۳۲–۱۷۰۴): نظریات درباره شناخت و حقوق طبیعی.
    • دیوید هیوم (۱۷۱۱–۱۷۷۶): نقد عقل و بررسی تجربی از شناخت.
  • فلسفه کانتی (قرن ۱۸):
    • ایمانوئل کانت (۱۷۲۴–۱۸۰۴): نظریه شناخت و اخلاق در «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی».
  • فلسفه ایده‌آلیسم آلمانی (قرن ۱۹):
    • فیشته، شلینگ، و هگل: توسعه فلسفه ایده‌آلیسم و تحلیل توسعه تاریخ و حقیقت.

۴. فلسفه معاصر

  • فلسفه تحلیلی (قرن ۲۰):
    • لودویگ ویتگنشتاین (۱۸۸۹–۱۹۵۱): تحلیل زبان و مفهوم معنی.
    • برتراند راسل (۱۸۷۲–۱۹۷۰): فلسفه منطقی و تحلیل انتقادی.
  • فلسفه قاره‌ای (قرن ۲۰):
    • مارتین هایدگر (۱۸۸۹–۱۹۷۶): تحلیل وجود و تجربه.
    • ژان-پل سارترا (۱۹۰۵–۱۹۸۰): فلسفه وجودی و آزادی.
  • فلسفه پست‌مدرن (قرن ۲۰ و ۲۱):
    • میشل فوکو (۱۹۲۶–۱۹۸۴): تحلیل قدرت و دانش.
    • ژاک دریدا (۱۹۳۰–۲۰۰۴): نقد ساختارگرایی و مفهوم «دکونستراکسیون».

این تاریخچه اجمالی، نگاهی به تحول فلسفه از دوران باستان تا عصر معاصر ارائه می‌دهد. فلسفه به‌طور مداوم در حال تکامل و توسعه است و همواره به پاسخ به سوالات بنیادی و چالش‌های جدید می‌پردازد.

تحلیل نقدی از فلسفه افلاطون و ارسطو

تفاوت عمده فکری فلاطون با ارسطو

افلاطون و ارسطو دو فیلسوف بزرگ یونان باستان هستند که هر یک با دیدگاه‌های منحصر به فرد خود تأثیر زیادی بر تاریخ فلسفه گذاشته‌اند. تفاوت‌های عمده فکری بین آن‌ها در زمینه‌های مختلف فلسفی، از جمله متافیزیک، معرفت‌شناسی، و فلسفه اخلاق، به وضوح قابل مشاهده است. در ادامه به برخی از این تفاوت‌ها اشاره می‌کنیم:

۱. متافیزیک و نظریه ایده‌ها

  • افلاطون:
    • نظریه ایده‌ها (Forms): افلاطون معتقد بود که جهان مادی، دنیای محسوس، تنها سایه‌ای از یک جهان ایده‌آل و ابدی است که شامل ایده‌ها یا اشکال (Forms) می‌شود. به اعتقاد او، اشکال ایده‌آل همچون “عدالت”، “زیبایی”، و “خیر” وجود دارند و جهان مادی تنها تجلی و نسخه‌ای ناقص از این ایده‌ها است.
    • دوگانگی وجود: افلاطون به دوگانگی وجود قائل بود که شامل دنیای ایده‌ها و دنیای محسوس می‌شود. او معتقد بود که فقط ایده‌ها هستند که واقعاً وجود دارند و جهان مادی تنها مقلد آن‌ها است.
  • ارسطو:
    • نقد نظریه ایده‌ها: ارسطو به نظریه ایده‌های افلاطون انتقاد کرد و معتقد بود که اشکال و مفاهیم باید در دنیای مادی و در درون اشیاء وجود داشته باشند. به عبارت دیگر، او معتقد بود که اشکال یا ویژگی‌ها نباید به صورت جداگانه از اشیاء وجود داشته باشند، بلکه باید در خود اشیاء یافت شوند.
    • مابعدالطبیعه: ارسطو به مفهوم «علت» (causality) و اصول بنیادی واقعیت پرداخته و معتقد بود که وجود و ماهیت اشیاء باید بر اساس آنچه که هستند تحلیل شوند، نه به صورت جداگانه از آن‌ها.

۲. معرفت‌شناسی و روش تحقیق

  • افلاطون:
    • روش دیالوگ: افلاطون برای بررسی مسائل فلسفی و جستجوی حقیقت از روش دیالوگ استفاده می‌کرد. در دیالوگ‌های خود، شخصیت‌های مختلف به گفتگو و تبادل نظر می‌پرداختند تا به درک بهتری از مسائل دست یابند.
    • شناخت از طریق تفکر و استدلال: افلاطون معتقد بود که شناخت واقعی از طریق تفکر و استدلال درباره ایده‌ها و اشکال ابدی به دست می‌آید، نه از طریق مشاهده و تجربه مستقیم.
  • ارسطو:
    • روش تجربی و علمی: ارسطو به تحقیق علمی و تجربه اهمیت زیادی می‌داد. او برای درک حقیقت به مطالعه دقیق طبیعت و مشاهده‌های تجربی تکیه می‌کرد.
    • منطق و تحلیل: ارسطو روش‌های منطقی و تحلیلی را برای بررسی و تحلیل مسائل فلسفی به کار می‌برد و به طور ویژه بر روی اصول منطقی و روش‌شناسی دقیق تأکید می‌کرد.

۳. فلسفه اخلاق و سیاست

  • افلاطون:
    • فلسفه سیاسی: در «جمهوریت» افلاطون، او به دنبال ایجاد جامعه‌ای ایده‌آل بود که در آن فیلسوفان به عنوان حاکمان حکومت کنند و عدالت به معنای کامل تحقق یابد.
    • اخلاق و فضیلت: افلاطون به این باور بود که فضیلت و اخلاق از طریق شناخت درست ایده‌ها و اصول ابدی به دست می‌آید و باید بر اساس این اصول به درک درستی از عدالت و خوبی رسید.
  • ارسطو:
    • فلسفه سیاسی و اخلاق: ارسطو در «سیاست» به تحلیل سیستم‌های مختلف حکومتی پرداخت و به اصولی مانند عدالت، میانه‌روی، و کاربردی بودن توجه داشت. او معتقد بود که فضیلت اخلاقی از طریق عمل و تجربه به دست می‌آید و بر اهمیت نقش عادت‌ها و ویژگی‌های شخصی در زندگی اخلاقی تأکید می‌کرد.
    • اخلاق نیکوماخوس: ارسطو در این اثر، بر اهمیت عمل و میانه‌روی در زندگی اخلاقی تأکید دارد و به بررسی چگونگی رسیدن به زندگی خوب و معقول پرداخته است.

۴. تحلیل حقیقت و واقعیت

  • افلاطون:
    • شناخت حقیقت: افلاطون اعتقاد داشت که حقیقت اصلی در دنیای ایده‌ها قرار دارد و تنها از طریق تفکر فلسفی و عقلانی می‌توان به درک آن دست یافت.
  • ارسطو:
    • تحلیل واقعیت: ارسطو به تحلیل حقیقت در جهان مادی و طبیعی توجه داشت و معتقد بود که شناخت حقیقت از طریق مطالعه دقیق طبیعت و بررسی مشاهدات علمی به دست می‌آید.

در نتیجه، افلاطون و ارسطو با وجود اشتراکات در برخی زمینه‌ها، تفاوت‌های عمده‌ای در نگرش‌های فلسفی خود دارند. افلاطون به دنیای ایده‌ها و نظریه‌های انتزاعی تمرکز دارد، در حالی که ارسطو به جهان مادی و روش‌های تجربی و علمی توجه بیشتری دارد.

نقد کانت بر افلاطون

ایمانوئل کانت، فیلسوف برجسته قرن ۱۸، نقدهای اساسی بر فلسفه‌های پیشین از جمله فلسفه افلاطون مطرح کرد. کانت با ارائه فلسفه نقادی (Critical Philosophy) خود، به نقد و بررسی پایه‌ای از نظرات پیشین و به ویژه نظریات افلاطون پرداخت. نقدهای کانت به فلسفه افلاطون بیشتر به حوزه‌های متافیزیک و معرفت‌شناسی مربوط می‌شود. در ادامه، به برخی از نقدهای اصلی کانت بر افلاطون پرداخته می‌شود:

۱. نقد نظریه ایده‌ها

  • نقد از منظر معرفت‌شناسی:
    • کانت به طور کلی با نظریه ایده‌ها (Forms) افلاطون مخالفت می‌کرد. افلاطون معتقد بود که ایده‌ها یا اشکال ابدی و ایده‌آل وجود دارند که جهان مادی تنها سایه‌ای از آن‌ها است. در مقابل، کانت معتقد بود که ما نمی‌توانیم به درک مستقیم از ایده‌های ابدی دست یابیم و تمامی شناخت ما از طریق تجربیات حسی و فرآیندهای عقلانی است. به نظر کانت، ایده‌ها نمی‌توانند خارج از تجربه و در جهان جداگانه‌ای از تجربه‌ها وجود داشته باشند.
  • نقد از منظر متافیزیک:
    • کانت نقدی اساسی به متافیزیک افلاطون وارد کرد و اظهار داشت که متافیزیک افلاطون، که بر پایه وجود اشکال ابدی استوار است، نتایج تجربی یا عقلانی قاطع ندارد. کانت در «نقد عقل محض» خود استدلال کرد که مفاهیم متافیزیکی مانند ایده‌ها نمی‌توانند به طور مستقیم درک شوند و تنها از طریق تجربه و قوه شناخت ما قابل تحلیل هستند.

۲. نقد روش‌شناسی

  • نقد روش دیالوگ:
    • افلاطون از روش دیالوگ برای بررسی فلسفی استفاده می‌کرد، که شامل گفتگو و تبادل نظر میان شخصیت‌های مختلف بود. کانت انتقاد می‌کرد که این روش ممکن است به وضوح کافی در تحلیل و توجیه اصول فلسفی نپردازد و در عوض نیاز به روش‌های دقیق‌تر و منسجم‌تری برای بررسی اصول بنیادی وجود دارد.
  • نقد شناخت‌شناسی:
    • کانت معتقد بود که معرفت‌شناسی افلاطون با تکیه بر شناخت ایده‌های ابدی و عقلانی نمی‌تواند به طور کامل به نیازهای شناختی و تجربی پاسخ دهد. به نظر کانت، شناخت باید بر اساس تجربه و روش‌های علمی و عقلانی دقیق‌تر و شفاف‌تر باشد.

۳. نقد اخلاق و فلسفه سیاسی

  • نقد از منظر اخلاق و سیاست:
    • افلاطون در «جمهوریت» به دنبال ایجاد جامعه‌ای ایده‌آل بود که در آن فیلسوفان حاکمان شوند و عدالت به معنای کامل تحقق یابد. کانت از منظر اخلاقی به نقد این رویکرد پرداخت و به این نکته اشاره کرد که چنین آرمان‌گرایی ممکن است با اصول اخلاقی و آزادی فردی در تضاد باشد. کانت تأکید داشت که اخلاق باید بر اساس اصولی باشد که برای همه انسان‌ها قابل پذیرش و توجیه باشد، و جامعه ایده‌آل افلاطون ممکن است نتواند به طور واقعی به این اصول پاسخ دهد.

۴. نقد تفسیر از عقل و تجربه

  • تفاوت در مفهوم عقل:
    • افلاطون بر این باور بود که عقل می‌تواند به شناخت ایده‌های ابدی و حقایق مطلق برسد. در مقابل، کانت معتقد بود که عقل محدود به شناخت‌های تجربی و اصولی است که از طریق تجربه و تجزیه و تحلیل عقلانی قابل فهم است. به نظر کانت، عقل نمی‌تواند به شناخت‌های فراتر از تجربه دست یابد و باید در چارچوب‌های معین عمل کند.

نقد کانت بر ارسطو

ایمانوئل کانت، فیلسوف برجسته قرن ۱۸، نقدهای مهمی بر فلسفه ارسطو وارد کرده است که عمدتاً به مسائل مربوط به متافیزیک، معرفت‌شناسی، و اخلاق مربوط می‌شود. نقدهای کانت بر ارسطو به ویژه در زمینه‌های زیر قابل توجه است:

۱. نقد بر مبانی متافیزیکی

  • نقد مفهوم «علت»:
    • ارسطو در فلسفه خود به مفهوم «علت» (causality) و اصول چهارگانه علت (علت مادی، صوری، فاعلی، و نهایی) پرداخت. او بر این باور بود که همه چیز به وسیله این علل قابل توضیح است و حقیقت واقعیت‌ها را از طریق این علل می‌توان درک کرد.
    • کانت نقد کرد که اصول علت‌مندی ارسطو نمی‌تواند به طور کامل توضیح‌دهنده نحوه کارکرد شناخت انسانی باشد. در «نقد عقل محض»، کانت استدلال کرد که مفهوم علت به عنوان یکی از اصول بنیادی عقل، تنها در چارچوب تجربه‌های حسی قابل فهم است و نمی‌تواند به طور مستقل از تجربه‌ها توضیح داده شود. کانت به این نتیجه رسید که اصول علت‌مندی، برای نظم دادن به تجربه‌های حسی مفید هستند، اما نمی‌توانند به طور مطلق و مستقل از تجربه‌ها وجود داشته باشند.

۲. نقد بر فلسفه اخلاق

  • نقد نظریه فضیلت:
    • ارسطو در فلسفه اخلاق خود بر اهمیت فضیلت و میانه‌روی تأکید داشت و معتقد بود که زندگی خوب و اخلاقی از طریق عمل و تجربه به دست می‌آید.
    • کانت به این نقد کرد که فلسفه اخلاقی ارسطو به اندازه کافی اصولی جهانی و عینی برای قضاوت‌های اخلاقی ارائه نمی‌دهد. کانت در «نقد عقل عملی» و «آیین اخلاق» خود به اصول اخلاقی جهان‌شمولی تأکید می‌کند که از طریق عقل عملی و دستور اخلاقی به دست می‌آید. او معتقد بود که اصول اخلاقی باید به صورت عام و غیرمشروط باشند و بر اساس عقلانی بودن و احترام به انسان به عنوان هدف به خود و نه وسیله‌ای برای هدف دیگر باشند. به عقیده کانت، اصول اخلاقی ارسطو نمی‌توانند به این شکل عمومی و جهان‌شمول باشند.

۳. نقد بر روش‌شناسی و معرفت‌شناسی

  • نقد روش علمی و تجربی:
    • ارسطو به روش تجربی و مطالعه دقیق طبیعت و مشاهده‌های علمی اهمیت می‌داد. او معتقد بود که علم و شناخت باید بر اساس مشاهدات و تحلیل‌های تجربی بنا شود.
    • کانت نقدی به روش تجربی ارسطو وارد کرد، به ویژه در مورد این‌که روش تجربی نمی‌تواند به طور کامل به درک مفاهیم متافیزیکی و اصول اساسی معرفت منجر شود. کانت در «نقد عقل محض» استدلال کرد که برای درک اصول بنیادی شناخت، نیاز به فراتر از تجربه حسی است و باید به اصول عقلانی توجه کرد. او به این نتیجه رسید که برخی از مفاهیم بنیادی، مانند اصول علت‌مندی، نمی‌توانند صرفاً از طریق تجربه توضیح داده شوند و نیازمند تحلیل عقلانی و نظری هستند.

۴. نقد بر متافیزیک

  • نقد بر مفاهیم متافیزیکی:
    • ارسطو به تبیین مسائل متافیزیکی و مطالعه وجود و ماهیت پرداخته بود. او مفاهیم مختلفی مانند «وجود» و «ماهیت» را بررسی می‌کرد.
    • کانت در «نقد عقل محض» به نقد این مفاهیم پرداخت و اظهار کرد که مفاهیم متافیزیکی ارسطو نمی‌توانند به طور مستقل و مستقیم از تجربه و مشاهده‌های حسی توضیح داده شوند. کانت به این نتیجه رسید که مفاهیم متافیزیکی باید در چارچوب عقل و تجربه مورد بررسی قرار گیرند و نمی‌توانند به طور مستقل و بدون ارتباط با تجربه‌ها وجود داشته باشند.

 

مجموعه ی گام کلاس (گروه آموزشی مهندس مسعودی) با هدف ارتقاء سطح علمی و موفقیت دانش آموزان متوسطه و همچنین داوطلبان کنکور در سال 1400 تاسیس شد و از بهمن ماه 1400 فعالیت خود را به طور رسمی آغاز کرد . این مجموعه ضمن بهره بردن از کادر اساتید زبده و حرفه ای در کنار جدیدترین تکنولوژی های آموزش آنلاین و آفلاین در حال رقم زدن فصل جدیدی از آموزش دروس مختلف متوسطه و کنکورمی باشد.
موسس و بنيانگذار سایت گام كلاس استاد امير مسعودى، مطرح ترين و با سابقه ترين استاد رياضى و فيزيک ايران در آموزش آنلاين و تلويزيونى هستند كه با ارائه سبكى جديد و روش هاى پاسخگويى سريع ، مهم ترین تمایز گام‌کلاس نسبت به ساير موسسات می باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

gc-phone-pack

بعد از تکمیل فرم زیر کارشناسان ما ، در اولین فرصت با شما تماس خواهند گرفت

این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .